مقایسه ی تجربه ی شنیداری اسپاتیفای و کوبوز در دنیای های – اند
بابک چهارباشیان : بهعنوان یک شنوندهی جدی و نه چندان حرفه ای که مسیری را به کمک استودیو آوین آوا در دنیای صدا سپری می کنم، اولویتهای من همواره روشن شدهاند: نخست وینیل، سپس CD، و پس از آن، سرویسهای استریمینگ.
چرا که تنها منابع فیزیکی مانند LP و CD میتوانند حس حضور و کیفیت صدایی را ارائه دهند که برای یک شنوندهی Hi-End قابل قبول باشد. با این حال، با پیشرفت تکنولوژی و گستردگی آرشیو سرویسهای استریمینگ، نمیتوان نقش آنها را در تجربهی روزمره نادیده گرفت.
در سالهای اخیر سرویسهای مختلفی را برای پخش موسیقی تجربه کردهام. از Apple Music و Tidal گرفته تا Qobuz و Spotify.
اپل موزیک را خیلی زود کنار گذاشتم؛ چرا که Lindemann از AirPlay پشتیبانی نمیکند و من نیز هیچگاه علاقهای به گوشدادن موسیقی در یک سیستم Hi-End از طریق بلوتوث نداشتهام. هدف من همیشه دستیابی به بالاترین کیفیت ممکن در استریمینگ بوده است.
انتخاب اصلی من، Qobuz بود. کیفیت فایلها، رابط کاربری ساده، دسترسی به نسخههای Hi-Res و ترکیب عالی با سیستمهای Roon Ready باعث شد تا برای مدتها این پلتفرم انتخاب اولم باشد. اما اعلام اخیر Spotify مبنی بر ارائه کیفیت Lossless توجه من را جلب کرد. شرکت Lindemann نیز به این خبر واکنش نشان داد و از پشتیبانی از این قابلیت صحبت کرد. همین موضوع کافی بود تا پس از مدتها دوباره حساب اسپاتیفایم را فعال کنم و آن را جدیتر بررسی کنم.
در همان روزهای نخست، نکات مثبت زیادی به چشم آمد. آرشیو موسیقی spotify بینهایت گسترده است و در زمینه موسیقی ایرانی نیز بسیار غنیتر از Qobuz عمل میکند. امکاناتی مثل نمایش همزمان موسیقی شعر/ ترانه ، رابط کاربری سریع، و پلیلیستهایی که با کمک الگوریتمهای بسیار پیشرفته رفتارسنجی طراحی شدهاند، تجربهی شنیدن موسیقی را در لحظه جذابتر میکنند. واضح است که با جامعهی میلیونی کاربران، دیتابیس شنیداری اسپاتیفای از الگوریتمهای دقیقتری تغذیه میشود و درک بهتری از سلیقهی شنونده پیدا میکند.
اما وقتی نوبت به کیفیت صدا میرسد، داستان فرق میکند. برای من، ماهیت هنری موسیقی همیشه ارزش داشته اما آنچه در این تجربه دنبال میکردم، کیفیت نهایی صدا بود. برای بررسی دقیقتر، از قطعات انتخابشدهای در CD تست Manger استفاده کردم. قطعاتی با اجرای گیتار آکوستیک، آواز با حداقل افکت و ضبطهای سادهی استودیویی، در هر دو پلتفرم پیدا کرده و با شرایط یکسان روی سیستم Lindemann Combo و اسپیکرهای Manger Sidekick در کنار ساب velodyne و بهره بری از کبلینگ oyaide گوش دادم. این ستاپ، که برای بازتولید دقیق و صحیح (timbre) و عمق صحنه (sound stage ) صوتی طراحی شده، اجازه داد تفاوتها به وضوح شنیده شوند.
Qobuz تجربهای شفاف، طبیعی و عاری از اغراق ارائه میداد. صدایی گشوده، با صحنهی صوتی وسیع و تفکیک بالا که پس از ساعتها گوشدادن، همچنان تازه و لذتبخش باقی میماند. در مقابل، صدای اسپاتیفای در ابتدا گرم و درگیرکننده بود اما بهتدریج دچار نوعی خستگی شنیداری fatigue میشد. بنظر میرسد که در تلاش برای تجاریسازی صدا، یک پروسهی اورسمپلینگ یا پردازش بیشازحد در جریان است که باعث اشباع صوتی و کاهش دینامیک میشود. در نتیجه، آنچه در ابتدا پرانرژی به نظر میرسد، در بلندمدت بسیار برای گوش خسته کننده می شود.
در مجموع، اگر به دنبال راحتی، تنوع موسیقی و کشف سریعتر آهنگها هستید، spotify انتخاب بینظیریست. اما اگر مثل من کیفیت نهایی صدا برایتان در اولویت است، Qobuz همچنان انتخاب برتر باقی میماند. هرچند باید دید در نسخهی های آتی اسپاتیفای قصد دارد کیفیت را ارتقا دهد یا خیر و می تواند آیا از نظر کیفیت، با پلتفرمهایی مثل Qobuz رقابت کند یا نه.
طبیعتاً برای من، یک سیر و سلوک کامل موسیقایی و درک عمیق از صدای واقعی، از دل دنیای آنالوگ و چرخش آرام صفحههای وینیل آغاز شده و به غایت خود می رسد. جاییکه صدا ملموس است و لمس موسیقی به یک تجربهی حس صحیح از باز تولید بدل میگردد. پس از آن، CD بهعنوان یک منبع اورجینال و وفادار به ضبط اولیه، انتخاب بعدی من است؛ بهویژه زمانیکه دسترسی به وینیل ممکن نیست یا محدودیتهای اقتصادی وجود دارد. با این حال، نمیتوان از واقعیت دنیای دیجیتال چشمپوشی کرد؛ جاییکه استریمینگ، با سرعت و گستردگی بیرقیبش، تجربهای بیکران از موسیقی را در لحظه در اختیارمان میگذارد. گاه، همین تجربه شنیداری لحظهای، پیشدرآمدی میشود برای انتخاب و خرید نسخه اصلی و فیزیکی یک آلبوم.
در نهایت، آنچه برایم اهمیت دارد این است که گوش خودم را مرجع نهایی قضاوت قرار دهم، چرا که هیچ عددی روی کاغذ و هیچ شعاری، جایگزین تجربهی واقعی و درونی شنیدن موسیقی نمیشود